بنبست
بسمه تعالی
درست یادم نیست چی بود، فیلم؟ انیمیشن؟ فقط یادمه شخصیتش میخواست کاری رو انجام بده ولی وقتی در اون موقعیت مشخص قرار میگرفت یک واکنش غیرارادی از خودش نشون میداد که همه چیز رو خراب میکرد.
برام عجیب بود.
نمی تونستم درک کنم که یک نفر چطور نمیتونه خودش رو در محدودهای که براش قابل درکه کنترل کنه، حس می کردم غلو نویسنده هستن. آببندی! ولی عدل خودم تجربهش کردم. مدت زیادی داشتم تجربهاش می کردم. همین که هزاران مرتبه اومدم چیزی رو بنویسم و زبان سرم کج شد و زد به کوچه علیچپ تا دست آخر یک متن نیمچه سیاسی فلسفی رو دستم بمونه. این چه ترس عجیبیه که باعث می شه آدم بعضی چیزها رو فقط در اتاق پشتی ذهنش بررسی کنه و اجازه تصویر گرفتن رو بهشون نده؟
بیخیال... خوابم میآد.