بسمه تعالی

 

گاهی وقتا هیچی جز غرغر کردن دلم نمی خواد و هیچی بیشتر از خودم آزاردهنده نیست. البته فقط خودم نیستم، خیلی چیزهای دیگه‌م هستن که باعث می شن خسته بشم. بین خودمون باشه، بی صبرانه منتظر متاورسی که مارک زکربرگ وعده‌شو می ده هستم. می دونید... یه فضایی مثل اون چیزی که توی SAO بود ولی آفلاین، جایی دور از همه در عمق عمیق گرم و نرم تنهایی، یه جای به راحتی یه سوراخت هابیتی. بی خیال از همه همه همی‌چی! بدون هیچ رویا یا آرزویی، بدون هیچ چیزی که نبودنش حس بشه، بدون هیچ حضور تلخ و شیرینی که باید باهاش کنار اومد. یه عمق خالی..

حقیقت رو بخوام بگم من هیچ ایده ای راجع به اون دنیا ندارم، منظورم از اون دنیا جهان پس از مرگه، ولی اگر واقعا خلاء محض باشه من یکی که خیلی ازش استقبال می کنم.

 

 

مرام‌اش

بسمه تعالی

 

 

راهنمایی بود، فکر کنم دوم راهنمایی، یک معلمی داشتیم که فضل فروشی می کرد و خودش رو دست بالا می گرفت. برای تدریس جغرافیا، تاریخ و اجتماعی و... در یک مدرسه غیرانتفاعی کت و شلوار توسی شیک و اتو خورده‌ می‌پوشید و موهاشو روغن می‌زد. به نسبت اون مدرسه زیادی... زیادی بود. سال بعدشم رفت. یک سری که بود دوباره سر همون قضیه فضل فروشی شروع کرده بود به سخنرانی کردن راجع به فضیلت توبه و بخشندگی خدا و اینکه «خدا هر کسی گناه کنه رو، به شرط توبه می بخشه.» من هم. ای خدا، چه قدر تباه بودم اون دوران که می‌شدم پایه کار اینجور چیزا و چون دیده بودم که شیخ چیزی رو جا انداخته پرسیدم « خب، اینجوری هر کسی خواست می ره گناه می کنه و بعدش می گه توبه می‌کنم.» و شیخ هم در مقام توضیح اینکه نه، اینجوری دیگه قبول نیست و اینا بر اومد...

چرت می گفت. اینجوری نیست، می دونید مرامش اینجوریه که می‌زنی، می‌شکنی و غرغر می‌کنی، نه از اونایی که از سر قسط عقب افتاده و تلنبار شدن اجاره خونه‌س، نه از اونایی که فقط حرفه، یه چیزایی هست که می دونی می‌تونه دل بشکنه، الان که بحثش شد اینم بگم، در کار آدم همین بس که می تونه دلی به وسطعت عالمی رو بشکنه... آره، به نظرم می شه به خدا هم حرفایی زد که دلش رو بشکنه ولی یهو می بینی دست آخرش کاری می کنه که تا مغز استخوونت رو شرم بگیره... 

 

شبتون بخیر 

غایب

یاهو

 

این که هیچ حضوری رو حس نکنی خیلی بده.

خیلی...